شاید بهتر باشد با چاه سخن گفت...
در جایی که هر روز میشنوی و میبینی چیزهایی را که نباید.
که اگر بگویی غیبت است و سیاهنمایی و تضعیف روحیۀ تلاش دیگران و البته خود.
باید در پایان هر روز، بروی سر چاهی که در آن آب معنویت از درون زمین سَر برآورده بنشینی و راز دل بگویی.
شاید که آن آب دل تو را و ذهن و خیال تو را و چشم و گوش تو را بشوید از آنچه که دیده و شنیده و دریافت کرده.
شاید که جویی از آن آب ساخته شود و راهی برای تو بسازد به دریای بیکرانۀ ایمان.
و آن بیکرانه تو را استوار میسازد در تلاش و تلاش و تلاش.
و تلاشها چشم و گوش و ذهن تو را میبندند بر هر بدی، بر هر آنچه دوستش نمیداری، بر هر آنچه نادوستداشتنی است.
اینجا ایران است،
اینجا تهران است،
اینجا هوایش خاکستری است، زمینش یخبندان و دلهای مردمانش یخزده.
دست نوشته های یک م-شیمی...برچسب : نویسنده : tavakkol58o بازدید : 60