عمر

ساخت وبلاگ
جوانه ای بود زیبا... هراسناک پوست درخت را شکافت و سر بر اورد

 

زیبایی های بهار را پشت سر گذاشت...

تابستان داغ را...

که کم کم فصل سرما از راه رسید...

در یک روز شهریوری، وقت برگ سبز سرگرم تابستان بود و از خنکای اخر فصل لذت می برد، کم کم پاییز از راه رسید...

برگ به خودش می لرزید اما امید بهار دلش را قرص می کرد

سرما بیشتر شد

برگ کم کم نارنجی می شد و از ظاهر جدید لذت می برد

پاییز عاشقانه ترین فصل برگ جای خودش را در شب طولانی سال به زمستان داد

سرد و روشن...

برگ داشت به بهار نزدیک تر می شد، اما قدری شکننده تر

ناگهان برفی و بورانی و صاعقه ای

همه دست در دست هم گره کردند تا برگ شکننده از درخت با صلابت جدا شود

برگ روی زمین افتاد

و خاضعانه بر تقدیر سر فرود اورد

عابر مغروری از برگ عبور کرد

و جوانه ی زیبای دیروز بهار دیگری را ندید...

جوانه ی زیبای دیروز اشتباه کرد که به درخت و بهار و خنکا و تغییر دل بست(

18 11 1397

تهران

دانشکده فنی

دست نوشته های یک م-شیمی...
ما را در سایت دست نوشته های یک م-شیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tavakkol58o بازدید : 219 تاريخ : يکشنبه 28 بهمن 1397 ساعت: 22:24